محل تبلیغات شما



"حالا بیائیم در باب کمونیته، گفتم این لغت سنسکریت است. "اومه" به سنسکریت می شود امت. کلمه کمونیته ریشه دیگری هم دارد که لاتینی است به یونانی هم کلمه ای دارد که "کومینوس"(؟) می گویند. معمولا کمونیته را ترجمه می کنیم به "اشتراک" دیگر، کمونیسم را هم ترجمه کرده ایم به مذهب اشتراکی دیگر، درست است؟ کمونیته به این معنی که مارکسیسم ازش دفاع می کند امت نیست. امت هست اما این امت کفر و زندقه است نه امت اسلام. چرا؟ برای اینکه مارکسیسم می گوید طبقاتی هست، خب این طبقات را می شود مقایسه کرد با نحل و فرق دیگر، می گوید این طبقات که رفت همه بشر یکی می شود در کمونیست دیگر، نه! در مارکسیسم آنچنان آنچنان تر می شود، در مارکسیسم امتش می شود گفت. کمونیته اش می شود گفت کمونیته نامقدس است، امت نامسلم است، حتی امت و کمونیته "قدس زَدار" است.(1) کمونیته "دساکریزاتیس"(؟) است. چرا؟ برای اینکه به وهم خودش همان کفر و زندقه پانصد سال تاریخ غرب را به همه بشر می تواند تعمیم بدهد. این امر محال است، اوضاع و احوال جهان نشان می دهد که هم این "طبقات" کفر است و زندقه، هم کمونیته به معنی مارکسیستی کفر و زندقه است. ، هم مارکسیسم و هم آنهائی که با مارکسیسم به نام اینکه تولیتاریسم است مخالفت می کنند هردو کفر و زندقه اند."

1 – قابل مقایسه با "جامعه بی طبقه توحیدی" ادعایی سازمان مجاهدین خلق


"حالا دو تا کلمه در غربی هست که حتی جامعه شناسان غربی هم از آن سخن گفته اند. در جامعه شناسی باصطلاح معمولی ما با ترجمه های شکسته بسته به زبان فارسی از دورکم یهودی، گورویچ یهودی و دیگران مساله فرق بالذات این دو کلمه تفصیل داده نشده که اینهم در اثر نحل زدگی است.

در فرانسه یکیش را می گویند la Communauté  دیگریش را می گویندla Société . لا سوسیته یعنی جامعه، سوسیولوژی یعنی جامعه شناسی. اما لا کمونیته ترجمه نشده، بعضی ها گفته اند "جامعه معنوی"، همچه حرفی نیست، برای اینکه خود جامعه اسلام و جماعت اسلام هم جامعه معنوی است، ملت هم هست(1). در آلمانی می گویند die Gesellschaft و die Gemeinschaft  و یکیش به معنی کمونیته است و یکی به معنی جامعه.

حالا برویم سر کمونیته، کمونیته ترجمه عربیش می شود "امت". اما جامعه به معنی جدید لفظ ترجمه عربیش ملت نیست، جامعه به معنی جدید لفظ ملتِ غرب زده است، یعنی نحله است، جامعه شناسی یعنی نحل شناسی، یعنی فرق شناسی. جامعه شناسی غرب یعنی فرق و نحل شناسی، یعنی کفر و الحاد و زندقه اعم از اینکه خدا را قبول کند یا نکند.(2)"

1 – البته این تعبیر "جامعه معنوی" بعنوان معادلی برای امت از خود استاد فردید است! در یکی از یادداشت های چاپ شده در رومه کیهان که در واقع بوسیله تلفن تقریر شده (توضیح استاد فردید 30/10/58) آمده است :" (امت = اومه به هندی قدیم بمعنی کمونوته = جامعه معنوی)". در مورد این مساله دو توضیح بنظر نگارنده رسیده است. اول اینکه همانطور که خود استاد نیز تذکر داده کسانی بوده اند که اصطلاحات استاد را گرفته و مسخ و غرب زده می کرده اند:"مانند داریوش آشوری که این شخص اصطلاحاتی نظیر زبان اشارت و زبان عبارت یا عقل مشترک و عقل هدایت را می گرفت و مسخ می کرد"(دیدار فرهی صفحه 405). از استاد نقل شده که بهمین جهت قصد جایگزینی برخی اصطلاحات را با تعبیرات دیگری داشته اند (منجمله "پدیدارشناسی") و شاید "جامعه معنوی" بعنوان معادلی برای "امت" مشمول همین قضیه شده باشد. دیگر اینکه همینطور که از ادامه مطلب مستفاد می شود – و شاید از زمانی پس از چاپ یادداشت کیهان – ایشان ازآنجا که نآنجا"جامعه شناسی" معادل سوسیولوژی یکی از علوم انسانی دوره جدید است، لفظ جامعه را هم به جماعت مردم دوره جدید اختصاص داده و از بکاربردن آن برای امت خودداری نموده باشد. بعلاوه در ادامه ایشان تعبیر "جامعه معنوی" به جای "امت" را به لحاظ مانع نبودن آن و تداخل جماعات اسلامی ای که پس از تفرقه امت شکل گرفته – ملل اسلام – با امت در ذیل این تعبیر، صحیح ندانسته است. ذکر این نکته نیز بیفایده نیست که به گزارش استاد ضیاءشهابی مرحوم فردید در اوائل دهه چهل در یک جلسه در خصوص "جامعه حقیقی و جامعه واقعی" در موسسه مطالعات اجتماعی سخنرانی کرده است

2 – شاید به این معنی که در یک سیر تاریخی "امت"، متفرق به "ملل" شده و ملت ها  در دوره جدید غرب زده شده و  به "جامعه" و "نحله" تبدل حاصل نموده اند، لذا استاد می گوید "جامعه شناسی" یعنی "نحله شناسی". به این معنی همچنانچه در عبارت آخر بیان شده جماعت مردم موضوع علم جامعه شناسی جدید اعم از اینکه "خدا را قبول  بکند یا نکند" لاجرم کفر و الحاد و زندقه زده است. طور دیگری هم از این عبارات استاد می توان نتیجه گیری نمود و آن اینکه جامعه شناسی جدید اعم از اینکه خدا را قبول کند یا نکند از منظر کفر و الحاد و زندقه است که به سروقت جامعه می رود. 


در یکی از جلسات سلسله سخنرانی های استاد فقید دکتر سید احمد فردید در دانشکده حقوق دانشگاه تهران ایشان به بیان توضیحاتی در باب اصطلاحات "امت"، ملت و ملل" و "جامعه" پرداخته است. تحریر سخنان استاد در این جلسه منتج به متنی شد که بنظر نگارنده - بالاخص پاراگراف های ابتدائی آن - برای مطالعه کننده ای که سخنان استاد را از نوار نمی شنود احتمالا نمیتواند چنان که باید مفید افتد و  شیوه مرسوم در این وبلاگ از قبیل علامت گذاری های خاص و توضیح حذف ها و اضافات در خود متن نیز چنان که باید کارساز بنظر نمی رسید بلکه یحتمل بر پیچیدگی مطلب می افزود. لذا نگارنده جسارتا در ذیل ابتدا متنی را که بر اساس برداشت خود از سخنان استاد تنظیم نموده درج و البته متن اصلی تنظیم شده به روش این وبلاگ را نیز در ادامه درج می نماید:

بسم الله الرحمن الرحیم، "ان هذه امتکم امة واحده و انا ربکم فاعبدون"، "این خود امت شماست، امت واحده شما، و من هم پروردگار شمایم پس پرستش کنید مرا" سوره مبارکه انبیاء آیه مبارکه 92

می خواهم که اجمالا در باب فرق میان "امت واحده" و "ملت و ملل" توضیحاتی بدهم و ضمنا ارتباط می دهم مطلب را به هفته وحدت به اصطلاح. معلوم است برای بنده وحدت بینِ ملل اسلام رو به یک اصل همواره بیشتر رجوع پیدا می کند و باید هم و انشاءالله حوالت تاریخی چنین آمده که جهت ملل اسلام(1) بیشتر در یک امر اتحاد پیدا کند، در "امت واحده".

"ملل" به معنی خاص لفظ ملل اسلام است اما امروز همه بشر "نحل" مختلف اند، "فرق" مختلف اند.(2) فرق اعم است از ملل و نحل.

"تفرقه" و "فرق" در اسلام هم آمد، بارها هم در قرآن به پرهیز از تفرقه  امر به معروف شده است. ولی خب ملت هست، ملل هستند.(3) تفرقه به یک معنی بیشتر رجوعش به نحل است نه ملل.

1 – در سخن استاد در اینجا کلمه "امت" آمده  که نگارنده با توجه به عبارت قبلی، تعبیر "ملل اسلام" را جایگزین نمود. توضیح اینکه در صدر اسلام، "امت واحده اسلام" تشکیل شد که پس از چندی و بنا به خبر رسول گرامی اسلام دچار افتراق گردید (حدیث افتراق) و "ملل اسلام" پدید آمد. "ملت" به همان معنی که در بیت حافظ اشاره شده که "جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه". می بینیم استاد فردید در طلیعه پیروزی انقلاب اسلامی اگر چه تشکیل امت واحده اسلام را دفعتا میسر نمی داند، متمنی وحدت جهت ملل اسلام (به زبان متداول مذاهب مختلف اسلامی) در جهت تشکیل امت واحده است.

2 – علی الظاهر استاد در همان حین سخن گفتن بلافاصله عبارت "امروز همه بشر "نحل" مختلف اند" را به "امروز همه بشر "فرق" مختلف اند" اصلاح نموده است. در عین حال ممکن است این نحوه بیان استاد عمدی بوده باشد چرا که نه تنها امروز بلکه شاید همواره همه بشر فرق (اعم از ملل و نحل) مختلف بوده اند. در توضیح باید گفت استاد ملل را عبارت از عقايد ديني و فرقه‌هايي می داند كه رجوعش به كتاب است و در مقابل نِحَل عبارت از عقايدي است كه رجوعش به شِرك است؛ يعني آن‌هايي كه اهل كتاب نيستند(گفتگو با علی قیصری، مهرنامه 3/3/89 ). به لحاظ غرب زدگی همه بشر می توان بشر را صرفا نحل مختلف دانست و به لحاظ تمنائی که در گله گله جهان بشر امروز برای گذشت از غرب زدگی دارد همه بشر را می توان فرق مختلف اعم از ملل و نحل در نظر گرفت.

3 -ظاهرا منظور این است که علی رغم تاکید قرآن به پرهیز از تفرقه سرانجام امت واحده اسلام به ملل اسلام (مذاهب مختلف اسلامی) تبدل یافت.

متن تنظیم شده مطابق روال معمول:

"بسم الله الرحمن الرحیم، "ان هذه امتکم امة واحده و انا ربکم فاعبدون"، "این خود امت واحده شماست. این خود امت شماست، امت واحده شما، و من هم پروردگار شمایم پس پرستش کنید مرا" سوره مبارکه انبیاء آیه مبارکه 92

می خواهم که اجمالا در باب فرق میان امت واحده و ملت و ملل توضیحاتی بدهم و ضمنا ارتباط می دهم مطلب را به هفته وحدت به اصطلاح. معلوم است برای بنده هفته وحدت بین ملل اسلام رو به یک اصل همواره بیشتر رجوع پیدا می کند و باید هم انشاءالله حوالت تاریخی چنین آمده که بیشتر جهت امت در یک امر اتحاد پیدا کند، در "امت واحده".  ملل. باصطلاح ملل. مرادم ملل اسلام است، ملل به معنی خاص لفظ ملت اسلام است اما همه بشر اینها نحل مختلف اند، "فرق" مختلف اند. فرق اعم است از ملل و نحل. کلمه "فرقه". دیگر من لغات را نمی گویم یک کلمه سنسکریت است [.]. تفرقه و فرق در اسلام هم آمد، بارها هم امر شده است در قرآن به معروفِ اینکه پرهیز از تفرقه. ولی خب ملت هست، ملل هستند. تفرقه به یک معنی بیشتر رجوعش به نحل است نه ملل." (27/8/1365)


"در قرب نوافل از جمله مساله صنعت است، صنعت {را} چگونه باید قبول کرد؟ از مسائلی که من می خواهم با همسخنی هیدگر بیان کنم همین است. صنعت بعد جلسه آینده توضیح می کنم.

در مقابل صنعت و علم به صورتی که امروز به بمب اتمی و به آن اهواء نفس آخر زمان منتهی شده است: "آری" و "نه". "نه" تا آنجائی که شیطانی است، "آری" تا آنجائی که ما نیاز داریم به صنعت و علم (1). اول توحید بعد صنعت. این مساله است که در مقابل صنعت هیدگر می گوید "رستگاری" ، تفصیل می خواهد، رسالاتی در دست دارم برای بعد برایتان توضیح مساله خواهم کرد.

 رستگاری از علم وصنعت شیطانی، {یعنی} "نه"، "آری" از علم و صنعت دوره جدید جمع وحدت به وحدت امت واحده و بعد هم به ملل هر چه بیشتر صنعت را لازم است.(2) اما چگونه می شود که {از} این صنعت مایه نیست انگاری مضاعف و کفرِ زندقه نفس اماره را گرفت و هر چه بیشتر  تکیه به علم و صنعت کرد؟ این نکته باریک است. این عبارت از سخنی است که هیدگر در سه رساله. اصلا چیز چیست؟ بعد برایتان خواهم گفت. دیگر ما اصلا نسبتمان با اشیاء چنانچه افلاطون و دوره یونان بود، چنانچه چهار دوره بود. اصلا {روی} اشیاء {را} دیگر برای ما حجاب کفر و زندقه و خودبینی و خودرائی و اصالت جمع و فرد گرفته است. اینکه هیدگر می گوید "وارستگی به سوی اشیاء"، شرطش این است که اشیاء .{شرطش این است} نسبتی که ما به شئی پیدا می کنیم و به کثرت پیدا می کنیم نسبت دیگری باشد، این یعنی قرب نوافل. ما نسبت داریم با کثرت، با اشیاء، اما توحید اسلامی مقتضی این است که این نسبت ما وارستگی به سوی اشیاء باشد، یعنی اشیاء برای ما همان شیئی ای نباشد که در فلسفه های جدید هست، {همان} تفاسیری نیست که حتی هگل درباره شیئی کرده یا حتی دکارت کرده حتی {در} مارکس و ضدش هست، بعدش هم فتوح به سوی(3) "راز"، این "راز" چیست؟ "راز" چیست؟ "فتوح" چیست؟ وارستگی به سوی اشیاء چیست؟ اشیاء چه بوده و چه هست در عصر و ادوار؟ و امروز ما چه نسبتی با اشیاء داریم به نحو وحدانی؟ و یک مسلمان حقیقی، یک صنعتگر حقیقی که هم متعهد به دیانت مقدس اسلام است و حوالتش این است که شریعت و طریقت و حقیقت وصل(؟) کند این اصلا وجودش. تمام حواسش چه نسبتی دارد با عالم خارج؟ بنده در باب اینکه حواس ادوار تاریخی. حواس پنجگانه افلاطون غیر از حواسی که حضرت ختمی مرتبت دارد. حواسِ به نحو وحدانی، انسان وقتی که حس می کند عالم ظاهر هم رجوعش به همان اسمی است که مظهرش است و قرب فرائضش هم . {رجوعش} به قرب فرائض است. اینها نکاتی است که امروز می بینید زمانه. این حرف ها را اگر من سابق می خواستم بگویم چقدر دشوار بود؟ الآن می بینید چقدر به فکرمان ساده. به نسبت به دلمان. ساده هستش. این از برکت انقلاب اس.تحول اسلامی است که هر روز دارد بیشتر مانوس. انس بهش پیدا می کنیم، {هر روز بیشتر} شناسائی اجمالی و تفصیلی بهش پیدا می شود، برایش پیدا می شود."

1 – به وهم نگارنده "از" بیشتر از "تا" مطلب را می رساند:" "نه" از آنجائی که شیطانی است، "آری" از آنجائی که ما نیاز داریم به صنعت و علم."

2 – عینا آنچه شنیده شد تحریر شده که دلالت آن برای نگارنده معلوم نشد. در همین سخنرانیها استاد درباره امت واحده و ملل توضیحات نسبتا مفصلی دارد که با نقل آن ممکن است معنای این عبارت هم روشن شود.

3 – ظاهرا باید "فتوح برای راز" باشد


"از مسائلی که جلسه گذشته گفتم و این را تکرار می کنم، جلسه بعد هم توضیح می کنم برای شما، مساله "ارزش" بود. "ارزش"ی که دیگران می گویند جای خود دارد ها! ولی همین اندازه بنده میگویم چطور شد در کلام الله مجید. گفتند کلام الله مجید را نمی شود رفت گفت قیمتش چند است. می گویند هدیه اش چیست؟ این تعیین ارزش. پیش "چند می ارزد؟" مربوط به مسائل مادی بوده، کلام الله مجید را کسی نمی توانسته  بگوید [.]  چند می ارزد، می روید می گوئید هدیه اش چند است، لطف می کنید؟ برای اینکه قرآن متعالی از "ارزش" است و  "پاد ارزش" در بحث ارزش ماند. و این بسته به دل انسان {است} ممکن است بنده "ارزش" را رفتم تا آخرین مرحله مطرح می کنم {اما} اینکه می گویم غیر از "ارزش"ی است که علمای اعلام می گویند از کجا عرش. اگر عرش رحمان باشد اول عرش آنهاست بعد هم بنده در ذیل. در سایه و در ظل آنها هستش که می توانم بگویم. باشد که یک اثری از عرش رحمان هم به سراغ من هم، بسراغ دل منهم آمده باشد ولی در مرتبه عام و شامل نسبت به غرب زدگی و اینکه چطور "ارزش" آمد و طرح شد. بایست هم باشد. الآن هم ما در دو جهت(؟) می گوئیم ما نمی توانیم یکسره بگوئیم امام ز. ما در همین نیست انگاری آخر زمان هستیم و در قرب نوافل ."


"از مسائلی که امروز نرسیدم و بعد، جلسه آینده باید طرح کنم - وقت هم گذشته - این عبارتی بود از هیدگر، تفصیل می دهم- بعد جلسه آینده تفصیل می دهم - که نوشته بودم اینجا عین عبارت

Die Gelassenheit zu den Dingen und die Offenheit für das Geheimnis

بنده اگر همسخن با هیدگر هستم، من خودم را نمی آورم به هیدگر، بلکه همسخنی ام طوری است که هیدگر را می آورم در دوره ای که راجع(؟) به هیدگر برای اینکه اول اسلام است و تمام این مطالبی که گفتم و راجع به آنها و بعد هیدگر هست. ولی در بیان مطالبی - که دیدید اسلامی بود - از هیدگر. معتقدم یگانه کسی است که می شود جمعش کرد با انقلاب اسلامی بیشتر از دیگران.  بشرطی که اول اسلام بعدش هیدگر،(1) بارها گفته ام که مقام فقهای ما و تفقهی که گفتم جای خود دارد. اول علمای جمعه و جماعات بعدش هیدگر و کتب هیدگر من تفسیر می کنم در خدمت این [.] فرائض و نوافل اسلامی ولی در طرح مسائل قرب فرائض مثلا. نمی شود. ببینید در فارسی ترجمه کردم، این محتاج یک بسط و یک قدری توضیح هست {که بماند} برای بعد: "وارستگی بسوی اشیاء و فتوح برای راز". "فتوح" را گفته بودم که انسان دلش برای راز گشوده بشود و این راز، راز نهان و آشکارِ - هر دو - دیانت مقدس اسلام است، {انسان دلش گشوده بشود} برای اسم اعظم و تجلی اسم اعظم در پس فردا. از طرف دیگر ببینید اصلا وارستگی. غربی گفتم. یک وارستگی گفتم یکی هم عرض کردم که. ترجمه را اینجا نوشته ام دیگر.{یکی} "وارستگی به سوی اشیاء و فتوح برای راز"، یکی "رستگاری" است، "رستگاری" [.] دوره قرون وسطی {که} جایش را آزادی شیطانی دوره جدید گرفته. مسیحی می خواهد خودش را رستگار {کند} از دنیا و بعد رفتن به عقبی. یهودی می خواهد رستگار از عقبی و بنده دنیا {باشد}. تمام تاریخ(؟) اسلام در چیست؟ : در وارستگی از صومعه مسیحی و {از} خانقاه مضاعف نفس اماره دوره جدید و یهودی و غیر یهودی و حتی بیائید در باب پاپ. اینها صومعه دیگر نمی خواهند، آنچه هست خانقاه نفس اماره دوره جدید است:"کنون که صومعه آلوده شد به خون دلم/گرم به باده بشوئید حق به دست شماست"، در صومعه. "صوفی صومعه عالم قدسم." شعر های حافظ را باید برایتان بخوانم: "من ملک بودم و فردوس برین جایم بود/ آدم آورد درین دیر خراب آبادم". دیر خراب آباد چیست؟ این عالمی است که انسان خراب می شود از مسیحیت، خراب می شود از یهودی، خراب می شود از دوره تمام اسماء، خراب می شود از اسماء، و آباد می شود در این خراب آباد به آبادی حقیقت و طریقت و شریعت دیانت مقدس اسلام. آبادی جهان در خرابی از کفر و زندقه و شرک دو هزار و پانصد سال بیشتر تاریخ است و از نو آباد شدن به آبادی جمهوری اسلامی و آنهم در خط ظهور مهدی موعود".

1 – عبارتی که نگارنده در تشخیص صحیح آن تردید داشت لذا در زیر نویس آورده می شود به این مضمون:"نه اول هیدگر بعدش بنده"


"یک نکته هست، بنده در باب علامه طباطبائی عرض کردم کسانی علامه طباطبائی را وسیله قرار داده اند دانسته و ندانسته  که اول قرب فرائض علامه طباطبائی را حذف کنند و مرتبه وَلایت و مرتبه اصیل انسان که آنسویِ و ورای طرح همه علوم در علت و معلول است. علاوه بر اینکه اینطور کردند، {می خواهند} قرب نوافل علامه طباطبائی و عقل حکمی را هم بکشانند به عقل سخیف منحوس غرب زده مضاعف یهودی و ماسونی. هم این است و هم آن. مساله عبارت از این است – شهید مطهری هم همینطور است -  {برای علامه طباطبائی} آنچه اصالت داشت یک مرتبه ای است که ورای علل است. علل هم به جای خودش صحیح است، ما اگر علل را هیچ و پوچ بگیریم که اصلا یک نادرویشِ اصلا هیچی! بعد هر چه توی گوشمان هم بزنند قبول می کنیم می گوئیم آقا ما اصلا کار به ت نداریم! می بینید؟ آن وقت بعد که شما می بینید یک عده ای آمده اند همه چیز. علامه طباطبائی که همچو کاری نمی کند، همه اش که علت نیست، علت مال "روز" است، "روز در کسب ادب کوش که می خوردن روز/دل چون آینه در زنگ ظلام اندازد"، کسب است و اختیار است و رسیدگی به علت و معلول. علت و معلول هم که امروز پیداست علم و صنعت و تکنولوژی است، نمی شود که انسان. اما همه {علت و معلول و علم و صنعت و تکنولوژی} برای چی؟ برای اینکه همواره بیشتر قرب فرائض ما به الله و آن الله قرآنی {باشد}."


می دانیم که استاد فقید دکتر سید احمد فردید در سمینار "بررسی تحلیلی پدیده صهیونیسم" که گویا توسط وزارت امور خارجه در خرداد 1365 در دانشکده حقوق دانشگاه تهران برگزار شده وقتی که به عنوان آخرین سخنران دعوت شد ابتدا از برگزارکنندگان سمینار خواست پایان سمینار را اعلام کنند و سپس سخنرانی خود را آغاز نمود! مطالب مطرح شده در آن سخنرانی تا آنجا جلب توجه نمود که از ایشان دعوت شد سخنرانی هایش را در روزهای سه شنبه هر هفته در همان دانشکده حقوق ادامه دهد که این برنامه چند ماه به طول انجامید. تا به حال متنی از سخنرانی استاد در سمینار مذکور منتشر نشده است در عین حال مرحوم مددپور یادداشت های خود از سخنان سال 1365 استاد را با عنوان  "یادداشتهای کوتاه درباره اصطلاحات و متفکران" در صفحات 411 تا 446 کتاب "دیدار فرهی و فتوحات آخرامان" آورده که ظاهرا باید مربوط به همین جلسات بوده باشد. نگارنده نیز در چند موضع – منجمله چند مطلب اخیر - این وبلاگ مطالبی را از این سخنرانی ها تحریر و نقل کرده است. الیته مطالب مطروحه در این سخنرانیهای هفتگی که ظاهرا از 3/4/65 شروع شده و احتمالا تا پایان سال وحتی شاید در سال 66 نیز ادامه یافته است حجم و دامنه بسیار وسیعتری از آنچه منتشر شده داشته است. چند فایل صوتی از این جلسات در دسترس نگارنده است که مع الاسف طبق روال معمول اکثر آنها فاقد کیفیت مناسب و تا حد زیادی نامفهوم است و تحریر دقیق و کامل آنها متعذر، بهمین جهت نگارنده در نظر دارد مواردی را که شامل چند عبارت در باب موضوع مشخصی بوده باشد به تدریج در این وبلاگ نقل نماید. لازم به ذکر است هر یک از این جلسات معمولا سه الی چهار ساعت بطول می کشیده که البته بسیاری از سخنان حساس و بحث های روز قبل از رسمی شدن جلسه مطرح و معمولا ضبط نمی شده است خصوصیت دیگر این جلسات این بوده که پرسش و پاسخ های متعددی انجام می شده و مرحوم استاد سعی می کرده با توجه به ضیق وقت در چند جمله پاسخ مقتضی را بدهد و موارد مورد نظر نگارنده عمدتا به همین مطالب باز می گردد هر چند که از ذکر عبارات مجمل و فشرده ای که در حین بحث نسبتا طولانی مشخصی ادا شده باشد نیز خودداری نخواهد شد:

 " دو جهت است. یک جهت در "قرب نوافل" است و "قرب فرائض" ضعیف است، یک جهت در "قرب فرائض" است و قرب نوافل ضعیف. در فلسفه اسلام اختلافی که بوده درین است که یک عده زیادی رفته اند به قرب نوافل، باطن قرب نوافل را که قرب فرائض است فراموش کرده بودند. صوفیه از آن طرف رفته اند به {قرب فرائض} ظاهر را تقیه(؟) نکردند. یک عده ای دیدند این صوفیه به جائی رفتند که دیگر اباحیت آمده به سراغشان - درست است؟ -  بعد آمدند به صوفیه - مخصوصا جهله صوفیه - موافقت نکردند. هر دو هم لازم و موم بوده است. فلسفه به جای خود صحیح، {در} تصوف به آن معنی که من امروز می گویم پست مدرن و دوره جدید و حکمت اشراق. همه هست اما مساله عبارت است از جمع قرب نوافل و فرائض به صورت امروز جمهوری اسلامی."


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

روستای شهید پرور نیرشهرستان رزن بخش قروه